دایی ناتنی من، یک مرد خوش وقار، من را به محل خود دعوت می کند.مسحور، من موافقم.همانطور که در وب کم چت می کنیم، او به طور تصادفی عضو چشمگیر خود را نشان می دهد، من را از نگهبانی می گیرد.از واکنش من مطمئن نیستم، سکوت می کنم، چشم هایم روی دارایی قابل ملاحظه اش قفل می شود.