پرسلی کارتر هوس یک خروس سیاه بزرگ دارد. او به سمت شکوه می رود و برای معجزه دعا می کند. آریل لی، یک گل میخ سیاه خوش ذوق، قدم برمی دارد. او خروس عظیم خود را در دهانش می گیرد و به ضخامت او می بندد. این یک فانتزی بزرگ از خروس ها و شکوه هاست که زنده می شود.