دمی سوترا در یک کابین متروک گرفتار شده و تسلیم جذابیت یک غریبه می شود. او به طرز وحشیانه ای شیفته شده است، فریادهایش با زوزه بی امان باد غرق شده است. این یک برخورد معمولی نیست، بلکه یک برخورد تاریک و گره خورده است که او را کاملاً در رحمت خود رها می کند.