با پا گذاشتن به یک اتاق، همسرم، ادی اندروز، را روی زانوهایش می گیرم، منظره ای که فوراً من را سخت می کند. به آرامی مشاهده می کنم که او به طرز ماهرانه ای به سه مرد خدمات می دهد، سینه های فراوانش با هر ضربه می پرد. این یک مهمانی است که به یاد خواهم آورد.