فرانچسکا دیکاپریو، نوجوان بی تنه ای که مشتاقانه منتظر بازگشتش از فرودگاه است، توسط جورج اول به خانه می رود. او هیجان زده است که او را برمی دارند، اما نه به روشی که انتظار دارید. جورج سفر متفاوتی را در ذهن دارد، سفری پر از شور و شوق شدید و لذتی فراموش نشدنی.